کاش میتوانستم دربغض ابرهاشریک باشم وتا خدابگریم،

وقتی احساس غریبی مراتاآخر کوچه های بن بست بغض گرفته ی عشق میبرد.

ای اقاقیهای وحشی که بی هیچ لبخندی درکنار کلبه ی غم پاگرفته اید.

ای واژه های تلخ تنهایی، ای عابران خسته ی سرنوشت، ای ورقهای پاره شده درغبارسهمگین

آیا کسی مرا درخاطرات اشکهایش می شناسد؟

آیا عابران کوی غم فقط برای لحظه ای درکنار پنجره ی رازهایم مینشیندتا قصه ی تنهایی رابازکویم؟!

باشمایم ای آدمهای شیشه ای،من درحسرت یک تبسم صمیمی مانده ام.

ای کوچه های گلی رویا،آیا گامهای دیروز کودکی ام را با شادی به من باز میگردانید؟؟


موضوعات مرتبط: کاش ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : چهار شنبه 2 مهر 1393برچسب:, | 17:35 | نویسنده : behnam |

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • آفتاب کلوپ